بایگانی ماهانه: آوریل 2013

آدمک نمدی من!

استاندارد

 

کتابی که مدت ها در لیست سایت آمازون منتظر خریده شدن بود بالاخره به دستم رسید.  کتاب جالبی است پر از فعالیت های مربوط به دوره سنی دخترکم ( و بزرگ تر )

مشغول خواندنش هستم و احتمالآ ترجمه اش.

نویسنده اش مادر 4 کودک است و به نظرم وقتی 4 فرزند قد و نیم قد داشته باشی می توانی اهمیت بازی هایی را که چند ساعتی می تواند کودکت را سرگرم کند درک کنی.

من خب البته فقط یک آلا دارم 🙂 اما از بازی ها و فعالیت های این کتاب بسیار خوشم آمد. 

یکی از بازی هایی که از جمله فعالیت های داخل ماشین این کتاب بود چیزی است که به تازگی برای دخترکم درست کردم.

یک آدمک نمدی :))

فکر می کنم قبلآ هم گفتم که اصلآ خیاطی بلد نیستم. دکمه مانتوهایم اگر پاره شود تا یک ماه شاید ندوخته رها می کنم آن مانتو را. می چپانمش یک گوشه کمد لباس ها که حتی به چشمم نیاید آن جا دکمه ندوخته !!!

اما نوبت آلا که می رسد نیمه گم و گور شده ای ازالهه خود را نشان می دهد. می شوم یک آدم با حوصله که می تواند ساعت ها ببُرد و بدوزد و تازه لذت هم ببرد!!!!

البته این آدمک کمتر از دو ساعت زمان گرفت. روی کاغذ تصویرش را کشیدم و بعد روی پارچه نمدی بریدم. و بعد برایش چند تایی لباس و کفش بردیم.

این آدمک جدید آلاست. موهایش را خودم بسیار دوست می دارم 🙂

 

 

 

 

شاید روزی دیگر برایش چند تایی لباس یا چیزهای دیگر هم دوختم. آلا هم موقع بریدن اینها کنارم بود و با قیچی خودش کاغذ یا پارچه می برید.

بعد از اتمام کار هم که مشغول بازی شد. نه چند ساعت اما مدتی که مشغولشان بود لذت برد 🙂

اینها را اگر مسافت طولانی بخواهد در ماشین بشیند با خودم میبرم که در کنار بازی ها و شعر خوانی های دیگرمان کمی هم با اینها سرگرم شود.

.روزهای بهاریتان سبز و روزگارتان خوش باشد

 

پ.ن: برای قرارهای مادر و کودکمان دوستان خواسته بودند که خبر دهم. اولین قرار امسالمان دوشنبه همین هفته است. موزه حیات وحش دارآباد که چندی پیش من و آلا هم رفته بودیم.  فضای سبزش بزرگ است و قرار است نهار هم آنجا باشیم.

اگر کسی علاقمند است خبر بدهد که اطلاعات بیشتر از زمان و مکانش را بگویم.

ایمیل من: 

Elahe_muse87[at]yahoo[dot]com 

مهد کودک؛ رفتن یا نرفتن!

استاندارد

مهد  کودک معمولآ دومین اجتماع هر کودک بعد از خانواده است.

مکانی که در جامعه مدرن امروز با شعار فرزند کمتر به عنوان فضایی برای یادگیری مهارت های اجتماعی و تعامل با همسنان شناخته می شود.

اما به راستی یک مهد خوب چه جایی است؟

چند ماهی را با دوستانم به بازدید از مهدهای خوب و شناخته شده محدوده خانه هایمان گذراندیم. با مدیران صحبت و از محل کلاس ها دیدن کردیم. خوب و بدشان را با معیارهایمان سنجیدیم و  …

حداقل من به جایی نرسیدم!

خیلی فکر کردم که علت عدم انتخاب حتی یک مهد از بین حدود 10-12 مهد خوب چه بوده؟ چه چیزی مانع می شود که بخواهم دخترکم را به مهد و مربیانش بسپارم؟

اول این مساله مهم را خاطر نشان کنم که من شاغل تمام وقت نیستم. زمان هایم دست خودم است و کلآ شاید به 6 ساعت نکشد زمان هایی را که کنار آلا نیستم. خب این خیلی قضیه را  عوض می کند.

دوم اینکه من از حدود 9 ماه پیش گروه های مادر و کودکی راه انداختم و با دوستانم دور هم جمع میشدیم و تقریبآ 6 ماهی می شود که بچه ها هر هفته حتمآ همدیگر را میبینند و چند ساعتی با هم بازی می کنند. نتیجه کوچک این قرارها این شد که نوروز امسال از زبان چندین نفر شنیدیم که می پرسیدند کودکانمان مهد می روند؟ چون خیلی اجتماعی هستند و غریبی در کارشان نیست :))

تعامل بچه ها نسبت به روزهای اول خیلی بیشتر شده و حتی گاهی به حمایت از کوچک ترهای گروه در مقابل بقیه  بچه ها در پارک برمی خیزند. هنوز راه زیادی تا آرامش کامل در برخوردهایشان با هم هست اما تماشای رشد و پیشرفتشان زیباست. 🙂

بعد از این دو مورد برسیم به جواب سوال . . .  اصلی ترین دلیلم این است که هیچ مهدی «من» ندارد.

من نیستم که هر زمان می خواهد هر کتابی را دوست دارد برایش بخوانم.

من نیستم که برنامه هایی را که مدت ها مطالعه کردم برایش اجرا کنم.

من نیستم که هر زمان آغوش لازم می شود دست هایم را برایش بگشایم.

من نیستم که به نقاشی هایش و توضیح هایش گوش دهم.

من نیستم که هر روز در فکر بازی نو و فعالیت جدید باشم.

این من؛ منِ مادرانه است. از روی خودخواهی و غرور نیست. مسلمآ هر مادری که ناگزیر نباشد از گذاشتن دلبندش در مهد این من را حس می کند.

.

دوست عزیزی می گفت مهد امن باشد و تمیز یعنی خوب است و این کافیست. با احترام کامل  به خودش و صحبتش از نظر من اینها لازم است اما کافی نیست. مادامی که خانه مان پربارتر از مهد است و حوصله مان بیشتر از مربیان عزیز هیچ مهدی خانه نمی شود.

مهدهای با برنامه تر، قوانین سفت و سخت تری هم دارند که از نظر من خیلی خوب نیست . اگر یک روز بخواهد بیشتر بخوابد یا زودتر برگردد نمی تواند. در محیط مهد هم قوانین بسیاری هست که بچه ها مجبور به رعایت هستند.

و نکته مهم دیگری که به نظرم آمد؛ تا به حال دقت کرده اید که والدین کودک را برای یادگیری مهارت های اجتماعی به مهد می فرستند و بعد هر کودک پک کاملآ مجزای ابزار و وسائل نقاشی اش را دارد؟! این کودک که می خواهد برای ورود به اجتماع آماده شود پس کی قرار است به اشتراک گذاشتن را یاد بگیرد؟ یا صبر کردن برای مداد قرمزی که دست دوستش است؟ یا چسب زدن مداد شمعی را که در کشمکشی از وسط دو نیم شده؟

این از نظر من پارادوکس بزرگی بود.  پس فعلآ عقب نشینی کردیم و به همان کنج خلوت خودمان بازگشتیم  با تغییراتی.

تغییراتی که در پست بعدی در موردشان خواهم نوشت.

.

خوشحال میشود نظرات شما را بخوانم در مورد خوب و بد مهد. به نظرتان از چه سنی و چقدر این مهد رفتن لازم است؟